غمگین

این روزا غمگین می بینم،می نویسم،می خندم و غمگین زندگی می کنم

روز مبادا ...

خدایا!

من اینجا...دلم سخت معجزه میخواهد و

تو انگار!

معجزه هایت را گذاشتی برای

روز مبادا...

ولی مهربان خدای بنده نواز

امروز برای من

همان روز مباداست...

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پراز خنده ... شهوت ... عشق ... !

خــيلي وقــته منــتظر روزاي بــهترم...
پــــــر از شهوت
پـــر از عشق
پر از خنده
ولي نمــيدونم چــرا هــنوزم
ديــروز بــهتره ....!!

 

+ برای زندگی به چیزی بیشتر از درس و خواب و غذا و سکس نیازمندم ... :| ( کپی رایت ( امیر حسین ))

++ حالا من به عشقت میرم تو اون خیابون و میشینم ... می خوام که بدونی بعد این همه سال عاشق ترینم ... 

+++ یادم نمیره بری عطری که واست خریدم اون روز برفی ...

++++ بجز اسم تو روی لبای من نبود دیگه حرفی ... 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تک عروس گورستان ...

پسر: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه ...! از دیشب تا حالا .

دختر:واقعا که...!!!

پسر: خوب چیه ... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
دختر: لووووووس...
پسر: ای بابا ضعیفه! این دفعه اگه قهر کنی،دیگه نازکش نداری ها !
دختر: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پسر: خوب تقصیر خودته...! میدونی من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم...
هی نقطه ضعف میدی دست من !
دختر: من از دست تو چی کار کنم آخه ...
پسر شکر خدا...! ،دلم هم پیج میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...،لیلی
قرنبیست و یکم!!!
دختر: چه دل قشنگی داری تو ... چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه.
پسر: صفای وجودت خانوم.
دختر: میدونی دلم تنگه... برای پیاده رو هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه ها; کتاب فروشی ها
و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه هات راه رفتن ودیدن نگاه حسرت بار بقیه...
آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پسر: میدونم ... میدونم ... دل منم تنگه ... برای دیدن آسمون تو چشم های تو،
برای بستنی های شاهتوتی که با هم میخوردیم ... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم
و من مرد بودم ...!
دختر: یادته همیشه به من میگفتی (خاتون).؟؟؟
پسر: آره یادمه، آخه تو منو یاد دختر های ابرو کمون قجری می انداختی!
دختر: آخ چه روزایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده ...
وقتی توی دستام گره می خوردن ... مجنون من.
پسر: ....
دختر : چت شد؟ چرا چیزی نمیگی؟
پسر: .....
دختر: نگاه کن ببینم ...! منو نگاه کن ...
پسر: .....
دختر: الهی بمیرم... چشمات چرا نمناک شده ... فدای تو بشم ...
پسر: خدا ن... (گریه)
دختر: چرا گریه میکنی ...؟؟؟
چرا نکنم ...؟! ها!!!!؟
دختر: گریه نکن ... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم
بخند دیگه ...، بخند...
پسر: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم ... کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم ؟
دختر : بخند ... و گرنه منم گریه میکنم ها.
پسر: باشه ... باشه ... تسلیم . گریه نمیکنم ... ولی نمیتونم بخندم.
دختر: آفرین ، حالا بگو کادوی روز عشقمون برام چی خریدی؟
پسر: تو که میدونی ... من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ... ولی امسال...
امسال برات کادوی خوبی آوردم.
دختر: چی...؟ زود باش بگو دیگه ... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پسر: ......
دختر: باز دوباره ساکت شدی ...!؟؟؟
پسر: برات کاد.......(هق هق گریه) ... برات یه دسته گل رز بی رنگ (نشانه این که تورو تو زندگیم کم دارم)
یه شاخه گل رز قرمز(نشانه این که عاشقتم)
یه شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان..........!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونا صفایی نداره ...!
اینجا کنار خانه ابدیت مینشینم و فاتحه میخوانم.
نه ... اشک و فاتحه
نه اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه ... و مرور خاطرات نه چندان دور ...
امان... خاتون من !!! تو خیلی وقته که ...
آرام بخواب بانوی پرواز کرده ی من ...
دیگر نگران قرص های نخورده ام ... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده ام از بی خوابی نباش.
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش...!
بعد تو

مرد نیستم اگر بخندم

 

پی نوشت : فکر نمی کردم یه روز ندیدنت این جوری داغونم کنه ...

موفق باشی ...

 

 


 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همیشه عاشقت میمونم ... : ایکس

لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

..........

 

به دنبال واژه مباش کلمات فریبمان می دهند ....وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود فاتحه ی بقیه ی کلمات را باید خواند ...
 
پینوشت : داره می باره بارون و تو نیستی ...
چقدر قشنگه تصور خودم و خودت و قدم زدن زیر باروووووووووون
:x
 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

قطار میرود
تومیروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدرساده ام
که سال های سال
در انتظارتو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام....!
 
 پ ن : راه رفتن واسه من بسته میشه ...
 
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه تلخ است ...

 

چه تلخ است :

علاقه ای که عادت شود ،


عادتی که باور شود ،

باوری که خاطره شود ،

و خاطره ای که درد شود ...

!!!!!

+بـــــدون مــــــخـــــاطـــــب خــــــــــــاص 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صبر کن ای سهرابـــــــــــــــ ...

 کجایی سهراب؟؟

آب را گل کردند..چشمها را بستند و چه با دل کردند...

وای سهراب کجایی آخر....؟

زخمها بر دل عاشق کردند..خون به چشمان شقایق کردند....

تو کجایی سهراب..؟؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند..

همه جا را سایه ی دیوار زدن..وای سهراب کجایی که ببینی...

حالا دل خوشی مثقالیست...دل خوشی سیری چند؟؟

صبر کن سهراب..قایقت جا دارد...

 

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


می شکند..
صدای سکوت لحظه هایبی تو بودن
وخودم می دانم
تا ابد
زنگ می زند
تلفنی که تو پشت خطش نیستی

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من ...

قلبم محکوم شد به شکستن ،
غرورم محکوم شد به شکستن ،
احساسم محکومشد به بازي گرفتن
و چشمانم محکوم شدند به باريدن . . .
اما عشقت محکوم شد که بماند درتکه تکه قلبم و قطره قطره ي جانم . . .

 

پ ن : دیگه دارم خسته میشم ...

پ ن 2 : امیدوارم صحنه هایی رو من تو این چند روز دیدم هیچوقت تو زندگیتون نبینید ... وحشــــــــــــــــــــــــــــتنــــــــــــــــــــــاکــــــــــــــــــــــــــــه !!

پ ن 3 : دلم برای احسان خیلی خیلی تنگیده ... کجایی پسر ؟؟؟

یادمان باشد؛
آدم هایی که به جای فریاد،
سکوت می کنند ...
بالاخره روزی به جای صبر کردن،
در را باز می کنند و می روند .

 

پ ن 4 : شاید درست شدن فانتزی فنز بهترین خبری بود که تو این روزا می تونستم بشنوم ... فانتزی فنز خونه ی منه .... عــــــــــــــاشــــــــــــقـــــــــــــشــــــــــم

 

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یه آدمایی ...

 

یه آدمـــــــــآیـــــــی هستــــــن که همـــــــیشـه نا مهربـــونـن ...

وقتــــــــی که نامهربــــونیشـــــــونو می بینـــــی

برآت عادیــــه و یه جـــوری با نامربــــــونی هاشـون مــی سـآزی ...

امــــــــــا  ادمآیــــــــــی هســتن کـــــه همـــیشه مهربـــــــونـــن ... !

ولـــی وقتـــــــــــی که نامهربــــــــــونیشونـــو می بــیـــنی ...

می شکنی !!!

 

 +مخاطب خاصی که همیشه نا مهربون بودی ... !

ولی هنوزم به نامهربونی هات عادت ندارم ...

تو همیشه و هر لحظه مرا می شکنی !!

+بفـــــهم ...

+این آپو با تمام وجودم نوشتم ...

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گشتم ... بود !

 

دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست
بگذار صادقانه بگویم

گشتم و اتفاقا بود فقط مال من نبود سخت است
ولی از اونجا که میگن عشق یعنی باشد حتی مال او می گذارم باشد

تا دیگری بگردد شاید مال او باشد
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: شنبه 4 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلتنگ برای کودکی !

 

دلتنگ کودکیم

یادش بخیر !

 
قهر میکردیم تا قیامت

و لحظه ای بعد قیامت میشد ...
 
 
 
نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دیوانه !

 

در اينه ...

دختري را ديدم ...

پريشان ...


هر چه مي گفتم تكرار مي كرد ...

و اشك ميريخت ...

خدا شفايش دهد

ديوانه بود ... !

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بی وجدان ... !

 

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!
نــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی ...
 
 
نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به این وبلاگ خوش اومدید. این وب برای مواقع ناراحتی و غمگینی شما ساخته شده. جملات و عکسای زیبا و پر محتوایی می تونید اینجا مشاهده کنید. عضو شید و شما هم مطالب و هر چی می خواین بذارین. نظر یادتون نره عزیزان.


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , negahbanshab.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM