غمگین

این روزا غمگین می بینم،می نویسم،می خندم و غمگین زندگی می کنم

یه نگاه یه نگاه یه قدم قدم

یه نگاه یه نگاه ، یه قدم یه قدم / دنباله تو اومدم!دیدم شدی همه چیزمو واسه تو /می گذرم از خودم!به خودم اومدم / دیدم با همه ی وجودم عاشق شدم عاشق شدم / عاشق شدم رفتی ،دلم شکستِ قلبم پره درده / گلومُو بغض و گریه خسته کرده آتیشم میزنه شبام که سرده!تو که میدونستی شونه های من همیشه همدمِ گریه هاتِ خودت میدیدی یکی هست که توی روزای خوب و بدت باهاتِ حالا کی باهاتِ؟ / که بدونی تو هرلحظه چشم به راتِ (چشم به راتِ)رفتی ،دلم شکستِ قلبم پره درده / گلومُ بغض و گریه خسته کرده آتیشم میزنه شبام که سرده!

 


یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت ...

یه وقتایی هست که دوست داری یه نفر تو رو بفهمه ... یه نفر دوستت داشته باشه ... یکی واسه حرف زدن باهات ... واسه شنیدن صدات لحظه شماری کنه .... همه همه کاری برات می کنن الا اون یه نفر ... :|

امسال یلدای من یه جور دیگه ست ... امسال با هدف ... با انگیزه ... با شجاعت میریم جلو ... ما میتونیم ... از این به بعد ... هدفدار ... پیش به سوی اینده ! :دی

 

+i wanna dance and love and dance again

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

غریبه...

 

پیش فرض

نیمـہ شَب اَست اتـاقِ تـاریڪ ...

تـَخت خوابـَـم ... بـآلِـش خـیسـَـم ...

و بــآز مَنـم

ڪـہ اَز درد בِلتَنـــگے ...

مُچـآلـہ میشَــوم زیـــرِ پَتـــو ...

تمـآم اُستـخوآטּ هایـَـم تیـــــــر میکِشَـב

تَــ ــرڪ ڪَرבَטּ یــآב تــــو ...

از تَـرڪ اِعتیـ ــــاב هَــم

سَـخت تـَـر اَست ...غریبهـــ...

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ادم؟

 

به جرم هوس...!!

چه طعنه ها که نشنیدی حوا...!!!
پس از تو...همه تا
توانستند
ادم شدند...
و تو چه صادقانه حوا بودی...!!
و ما چه ریاکارانه ادمیم...!!

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خداخدا ؟؟

چرا تو ای شکسته دل , خدا خدا نمیکنی ...؟
خدای چاره ساز را , چرا صدا نمیکنی ...؟
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بعضی حرفا

ﺑﻌﻀﻲ ﺣﺮﻓﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﻲ ﺷﻪ ﮔﻔﺖ، ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺭﺩ !!

ﻭﻟﻲ ﺑﻌﻀﻲ ﺣﺮﻓﺎﺭﻭ،ﻧﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ،ﻧﻪ ﻣﻲ ﺷﻪ ﺧﻮﺭﺩ !

ﻣﻲﻣﻮﻧﻪ ﺳﺮﺩﻝ!

ﻣﻴﺸﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ! ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻐﺾ ! ...

ﻣﻴﺸﻪ ﺳﻜﻮﺕ! ﻣﻴﺸﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﭼﻪ
ﻣﺮﮔﺘﻪ !........

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

با توام آقاپسر...
دختری که هر چیزی روکه دوست نداری میزاره کنار ،
دختری که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میده،
دختری که وقتی تو یه جمع میرین دستت رو محکم تر میگیره ،
دختری که تو سرما اگه یخ ام بزنه, دستتو ول نمیکنه بزاره تو جیبش،
دختری که هیچ کسی جز تو به چشمش نمیاد ،
دختری که وقتی داری چیزی میگی خیره میشه تو چشمات ،
دختری که واست نی نی میشه ، جوجو میشه تا تو بخندی *
همونی که حاضر برات هرکاری بکنه!
قدر این دختروبدون....
این دختر رو حق نداری اذیت کنی ؛ ....
این دخترو نباید اذبت کنی ...

0

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بریـــــم ...

 

گـاهی وقتـــــا کهــ بـغـضـم میگیـــرهــ دوستــ دارمـ خدا بیـاد پایینـــ دستـمو بگیره.

اشکامو پـاکـــ کنه و بهم بگـهـــ:آدمـا اذیتتـ میکننــ؟؟؟بیـا بریـــم
 

پی نوشت:بریــــــــم .. التماس می کنم ...

بریم ...

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

محکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,
یـــکنقطـــــه,
یـــک لبخنـــــد,
یـــک نگــــــــاه,
یـک عطر آشنـا,
یــکصــــــــدا,
یــک یـــــــــــاد,
از درون داغونـــت می کــــند,
هــرقدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!
 

+ گیج و ویج توی دایره .. چرخم مثل پرگارپس تو هم سفت بگیرم چون الان لب پرتگاهم ...

+++++++++++++++

وقتی کسی چیزی را با تمام وجودش بخواهد تمام کیهان به نفع او همدست می شود تا بتواند به آن دست یابد.
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کفش

 

قبل از اینکه درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنی

کمی با کفش های او راه برو ...

!!!!

 پی نوشت :  اون خدا که من می دونم ... حتی آتیشش قشنگه ...

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نفرت ...

 

گاهی اینقدر ازت متنفر می شم که دلم می خواد سر به تنت نباشه !

گاهی که می خوام اونوقدر بزنمت تا بمیری !

اونقدر ازت بدم میاد که اگه همین الان بگن مردی ذره ای ناراخت نخواهم شد !

بگن تیکه تیکه شدی زیر ماشین و لاشخور ها نصفت کردن برام ذره ای اهمیت نداره !

حتی شروع به پایکوبی می کنم !

اولین نفری هستی که به مرگش راضی م !

همه چیزت نفرت باره ...

حرفات ... حرکاتت ... اخمات ... لبخند هات ... گریه هات ... خنده هات !

همه چی !

تا حالا اینقدر از کسی متنفر نبودم !

تو با اون نیش هات و کنایه هات ... حرفات .... لعنتی !

لعنت بهت !

+مخاطب خـــــــاص ... (مونـــــــــــث ... )

+برو بمیر اصن ... ایـــــــش دیوانه روانی با اون صورت نحست.

+این نفرت از توئه که با امید بهش و انتقام ازت می رم جلو ...

+ادم کینه ای نیستم ولی تو هر کسی رو نسبت به خودت مخالف می کنی عوضــــــــــــی !

+کاش می دونستی با اخلاق گندت کسی دوستت نداره ... پررو

+اینقدر الان ازت عصبیم که پاش برسه می زنم همه چیزو می شکونم بعدم یا تو رو می کشم یا خودمو !

+نفرت چه قد قویه ! ادمو بد سر پا نگه می داره ...

+به قول مهرداد تو روحت :|

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قـــد یه ...

می خوامت
قد یه روز بارونی
قد یه دل خوش
قد یه روز پاییزی و سرد
قد یه آغوش
قد یه قلب
قد یه زندگی
قد همه آدمای زندگیم
قد یه بوس داغ (??)
کاش میـــــشد باشی....

 

+++++: چند شبه کابوس میبینم !!! حالت خوبه پســــر ؟؟

++++:

+++++++++: دلم برای حرف زدن باهاشون تنگ شده ... کجایین شما ؟

++ : چقدر تلخن این روزا ... تلخ تلخ ... مثل زهر مار ... :|

++++: کنارت زندگی دارم ( مخاطب خاص )

++++: دلم برات تنگ شده ... ( براتون :) )

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دروغ بـزرگـــــ ...

 

یادته روز اول بهت گفتم میخوام با یه دروغ بزرگ حرفامو شروع کنم؟

تو اخم کردی ،

گفتم : دوستت نداااااارم!

بعد هردو تامون زدیم زیر خنده …

اما دیروز گفتی که میخوای با یه دروغ بزرگ خداحافظی کنی و

بعد فریاد زدی :دوستت دارم!!

هر دومون خیره شدیم به هم ...

 و تو رفتی برای همیشه.

 پی نوشت 1 : خیلی وقته ...

تو رفتی ... برای همیشه !!

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من همانــــم !

 

من همان برگم که بر روی درخت

  لرزم از برد چنین پاییز سخت

در نهایت باید افتاد و گریست

  به درخت گفت خداحافظ و رفت ...

 

پی نوشت 1 :

در نهایت باید گفت خداحافـــــظ ...

و رفت ...

 

 

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

فــراموشـــــــی ...

 

دلم می خواست بهانه‌ای باشی برای فراموش کردن همه چیز...

اما حالا دلم می‌خواهد بهانه‌ای باشد برای فراموش کردن" تو" ! ...

 

پی نوشت 1 : می خوام فراموش کنم اما ... !

پی نوشت 2 : دوس دارم فراموش شم.. فراموش شی... فراموش شه .. فراموش شیم... فراموش شید و فراموش شن ...

و شاید آنطوری دنیایمم هم فراموش شود ...

پی نوشت 3 : چه فراموش تو فراموشی شد

 

 

 

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بگـــــــــــو ...

 

یادته همیشه چه تو دعوا و آشتی

تو سخت شرایط هاهم هوامو داشتی ... ؟!

منو دور نمی زنی

سرم غر نمی زدی !

با این که لیاقت از من بهترارو داشتی

حالا تو نیستی بدم به کی تکیه ؟!

با کی درمیون بذار یکی یکیه ...

مشکلاتی که دارمو بی تو حل نمیشه

بی تو مشکلاتم بیشتر از این کم نمیشه

پس بیا و بگو منو می بخشی

چرا فک می کنی تو دلخوشیم بی نقشی ؟! 

وقتی می دونی  چه قد بی تو روحیه م خرابه

دیگه دلم طاقت یه لحظه دوریتم نداره ...

چته از ارمین 2afm

پی نوشت 1 :مخاطب خــــــــاص .... (مذکــــــــر ... )

پی نوشت 2 : بغض صدای ارمینو دوس دارم.

پی نوشت 3 : کی گفته نمیشه متن اهنگ گذاشت ؟

پی نوشت 4 :گاهی با بعضی حرفا خورد میشی ...

پی نوشت 5 : حالم خوب نیست .

پی نوشت 6 : این حالمو دوس دارم .

پی نوشت 7 : لعنت به من ...

پی نوشت 8 : لعنت به هر چی نا مرده ...

پی نوشت 9:

:|

پی نوشت 10 : چه قدر پی نوشت ها زیاد شد ... !!!

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بیا برگرد و باز از نـــــــو ...

 

بیا برگرد و باز از نو

تموم روزگارم باش

از این دنیا یه شب مونده

بیا امشب کنارم باش

نگو رویای ما چی شد

نپرس اصلا نمی دونم

تو دنیای منی اما

از این دنیا نترسونم

از این دنیا نترسونم

بیا دیوونگی امشب

برای هر دومون خوبه

اره بی منطقه اما

یه وقتایی جنون خوبه

بیا تا محض آرامش

تمام درد هم باشیم

بیا تا لحظه ی آخر

بمونیم بلکه دریا شیم

بلکه دریا شیم

کنارت حال من خوبه

کنارت زندگی دارم

چقدر بی وقفه می خوامت

چقدر دیوونگی دارم

کنارت حال من خوبه

کنارت زندگی دارم

چقدر بی وقفه می خوامت

چقدر دیوونگی دارم

بیا برگرد و باز از نو

تموم روزگارم باش

از این دنیا یه شب مونده

بیا امشب کنارم باش

++++

من نبودنت تا تاب می اورم رفتنت را تحمل می کنم فراموش شدنم را باور می کنم اما فراموش کردنت دیگر کار من نیست !

بیا برگرد و باز از نو تموم روز گار باش ... ( مثل قدیم :) )

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ممنوع !

 

دل ِ مـن حوصلـﮧکن داد زدن مـَمنوع اَست !
ڪَم بڪُـن ایـن گلـﮧ ..
فـَریـآد زدن مـَمنوع اَست !
شـآدے اَز مـَنظر ایـن قـوم گـُنـآهـﮯست بـُزرگ ..
بزن آهنگ ولـﮯشـآد زدن مـَمنوع اَست
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شـــــــــــــعر

 

شعر تویی
این ها همش بهانست...
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

...

 

گمشده این نسل، اعتماد است نه اعتقاد. اما افسوس، که نه بر اعتماد اعتقادیست و نه بر اعتقاد ها اعتماد!
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عاشق ترین

 

یادم نمیره بوی عطری که واست خریدم اون روز برفی

به جز اسم تو روی لبای من اون روزا نبود دیگه حرفی


یادمه اون روز دستاتو آروم ، گذاشتی توی دســـتای من

گفتی بهترین روزای زندگی ، یعنی روزای باتــــو بودن

سوز برف دستاتو می لرزوند ، اما گرم گرم بـــود دل تو

اون روز هیچ کسی تو خیابون نبود ، به جزقلب من و تو


یادمه اون روز تو ازم پرسیــــدی تا کی عاشقم میمونی

منم می گفتم همیشه عاشقم ، خودت اینــــــــو می دونی


اون روزا زود گذشت ، حالا بین ما فاصله زیــــــاده

می خوام که بدونم کیه که قلبشون به قلب تـــــــو داده

حالا من به عشقت می رم تو اون خیابون و می شینم

می خوام که بدونی بعد این همه سال عاشق ترینــــم



نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آیـــــنــــــهـــــــ ...

 

آینه پرسید که چرا دیر کرده است؟

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است.

تنها دقایقی چند تأخیر کرده است.

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم و آینه گفت:

احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن نگو

گفت خوابی سال ها دیرکرده است.

در آینه به خود نگاه می کنم

آه عشق تو عجیب مرا پیر کرده است.

راست گفت آینه که منتظر نباش

او برای همیشه دیر کرده است

 

++++

اون روزا زود گذشت ... حالا بین ما فاصله زیاده ...

 

++++
هیچوقت این جوری کسی رو دوست نداشتم ...

++++

بی تو هیچ چیزی از عالم نمی خوام ... تو فرشته ای من آدم نمی خوام!!
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پسرایی که ...
اینــــ پسراییــــ کهـ همیشهـ تهـ ریشـــــــــ ـ ــــــ دارنــــــــــــ.........
ایناییـ کهـــــــــــ هیچوقتـ  موهاشونـــــــــ بلند نیـــ ــــــــــ ـــــــــ....
ایناییـــــ کهــــــــــ صداشونــــــــ مردونســــــ....
ایناییــــــــ کهـ وقتیــــــ ازشونــــــــــ جدا میشیـــــــــــ تا یـ ساعتـ دستاتـ بویـ  عطرشون ومیدهـــــ........
هموناییـــــــــ کهــــــ وقتیـ کنارتـ نشستنـ بهتـ اسـ میدنـــــــــ دوستــــ دارمــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
ایناییـکهـ وقتیـ ازتـــــــــ دلخورنـــــ  ـباهاتـ حرفـ نمیزننـ دوستــــــــــــ داریــــــ ـ محکمـــ بغلشونـ کنیـــــــــــــــــ.......
ایناییـ کهـ شبا موقعـ شبـ بخیر گفتنـ میگنـ مال خودمیـ......
ایناییـ کهـ بددهنـ نیستنـ وقتیـ فحشـ ازتـ میشنونـــــــــــ میگنـ بیـ ادبـــــــــــــ.....
ایناییـ کهت دستاشونو با دوتا دستتـ باید بگیریــــــ........
هموناییت کهـ وقتیـ عصبانیـ میشیـ  وداد میزنیــ بغلتــ ـمیکننو میگنــ باهمـ حلشـــــ میکنیمـــــــــــــــــــ ـــ..........
اینا خیلیـــــــــــــــــ دوستـــــــــــــــــــــ ـــ داشتنینــــــــــــــــــ ـــــــ ــــــــــــ.....
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گل من ...

 

 
چقدر سخته
گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی وهزار
بار خودتو بشکنیو اونوقت آروم زیر لب بگی
گل من
باغچهء نو مبارک
 
 
 
 
++++
جهـــــــــــــــــــانـــــــــــــــــــم بــــی تــو الفـــــــــــــــــــــــــــ نـــــــدارد.......

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

روز مبادا ...

خدایا!

من اینجا...دلم سخت معجزه میخواهد و

تو انگار!

معجزه هایت را گذاشتی برای

روز مبادا...

ولی مهربان خدای بنده نواز

امروز برای من

همان روز مباداست...

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پراز خنده ... شهوت ... عشق ... !

خــيلي وقــته منــتظر روزاي بــهترم...
پــــــر از شهوت
پـــر از عشق
پر از خنده
ولي نمــيدونم چــرا هــنوزم
ديــروز بــهتره ....!!

 

+ برای زندگی به چیزی بیشتر از درس و خواب و غذا و سکس نیازمندم ... :| ( کپی رایت ( امیر حسین ))

++ حالا من به عشقت میرم تو اون خیابون و میشینم ... می خوام که بدونی بعد این همه سال عاشق ترینم ... 

+++ یادم نمیره بری عطری که واست خریدم اون روز برفی ...

++++ بجز اسم تو روی لبای من نبود دیگه حرفی ... 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تک عروس گورستان ...

پسر: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه ...! از دیشب تا حالا .

دختر:واقعا که...!!!

پسر: خوب چیه ... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
دختر: لووووووس...
پسر: ای بابا ضعیفه! این دفعه اگه قهر کنی،دیگه نازکش نداری ها !
دختر: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پسر: خوب تقصیر خودته...! میدونی من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم...
هی نقطه ضعف میدی دست من !
دختر: من از دست تو چی کار کنم آخه ...
پسر شکر خدا...! ،دلم هم پیج میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...،لیلی
قرنبیست و یکم!!!
دختر: چه دل قشنگی داری تو ... چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه.
پسر: صفای وجودت خانوم.
دختر: میدونی دلم تنگه... برای پیاده رو هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه ها; کتاب فروشی ها
و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه هات راه رفتن ودیدن نگاه حسرت بار بقیه...
آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پسر: میدونم ... میدونم ... دل منم تنگه ... برای دیدن آسمون تو چشم های تو،
برای بستنی های شاهتوتی که با هم میخوردیم ... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم
و من مرد بودم ...!
دختر: یادته همیشه به من میگفتی (خاتون).؟؟؟
پسر: آره یادمه، آخه تو منو یاد دختر های ابرو کمون قجری می انداختی!
دختر: آخ چه روزایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده ...
وقتی توی دستام گره می خوردن ... مجنون من.
پسر: ....
دختر : چت شد؟ چرا چیزی نمیگی؟
پسر: .....
دختر: نگاه کن ببینم ...! منو نگاه کن ...
پسر: .....
دختر: الهی بمیرم... چشمات چرا نمناک شده ... فدای تو بشم ...
پسر: خدا ن... (گریه)
دختر: چرا گریه میکنی ...؟؟؟
چرا نکنم ...؟! ها!!!!؟
دختر: گریه نکن ... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم
بخند دیگه ...، بخند...
پسر: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم ... کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم ؟
دختر : بخند ... و گرنه منم گریه میکنم ها.
پسر: باشه ... باشه ... تسلیم . گریه نمیکنم ... ولی نمیتونم بخندم.
دختر: آفرین ، حالا بگو کادوی روز عشقمون برام چی خریدی؟
پسر: تو که میدونی ... من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ... ولی امسال...
امسال برات کادوی خوبی آوردم.
دختر: چی...؟ زود باش بگو دیگه ... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پسر: ......
دختر: باز دوباره ساکت شدی ...!؟؟؟
پسر: برات کاد.......(هق هق گریه) ... برات یه دسته گل رز بی رنگ (نشانه این که تورو تو زندگیم کم دارم)
یه شاخه گل رز قرمز(نشانه این که عاشقتم)
یه شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان..........!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونا صفایی نداره ...!
اینجا کنار خانه ابدیت مینشینم و فاتحه میخوانم.
نه ... اشک و فاتحه
نه اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه ... و مرور خاطرات نه چندان دور ...
امان... خاتون من !!! تو خیلی وقته که ...
آرام بخواب بانوی پرواز کرده ی من ...
دیگر نگران قرص های نخورده ام ... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده ام از بی خوابی نباش.
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش...!
بعد تو

مرد نیستم اگر بخندم

 

پی نوشت : فکر نمی کردم یه روز ندیدنت این جوری داغونم کنه ...

موفق باشی ...

 

 


 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همیشه عاشقت میمونم ... : ایکس

لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

..........

 

به دنبال واژه مباش کلمات فریبمان می دهند ....وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود فاتحه ی بقیه ی کلمات را باید خواند ...
 
پینوشت : داره می باره بارون و تو نیستی ...
چقدر قشنگه تصور خودم و خودت و قدم زدن زیر باروووووووووون
:x
 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

قطار میرود
تومیروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدرساده ام
که سال های سال
در انتظارتو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام....!
 
 پ ن : راه رفتن واسه من بسته میشه ...
 
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه تلخ است ...

 

چه تلخ است :

علاقه ای که عادت شود ،


عادتی که باور شود ،

باوری که خاطره شود ،

و خاطره ای که درد شود ...

!!!!!

+بـــــدون مــــــخـــــاطـــــب خــــــــــــاص 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صبر کن ای سهرابـــــــــــــــ ...

 کجایی سهراب؟؟

آب را گل کردند..چشمها را بستند و چه با دل کردند...

وای سهراب کجایی آخر....؟

زخمها بر دل عاشق کردند..خون به چشمان شقایق کردند....

تو کجایی سهراب..؟؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند..

همه جا را سایه ی دیوار زدن..وای سهراب کجایی که ببینی...

حالا دل خوشی مثقالیست...دل خوشی سیری چند؟؟

صبر کن سهراب..قایقت جا دارد...

 

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


می شکند..
صدای سکوت لحظه هایبی تو بودن
وخودم می دانم
تا ابد
زنگ می زند
تلفنی که تو پشت خطش نیستی

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من ...

قلبم محکوم شد به شکستن ،
غرورم محکوم شد به شکستن ،
احساسم محکومشد به بازي گرفتن
و چشمانم محکوم شدند به باريدن . . .
اما عشقت محکوم شد که بماند درتکه تکه قلبم و قطره قطره ي جانم . . .

 

پ ن : دیگه دارم خسته میشم ...

پ ن 2 : امیدوارم صحنه هایی رو من تو این چند روز دیدم هیچوقت تو زندگیتون نبینید ... وحشــــــــــــــــــــــــــــتنــــــــــــــــــــــاکــــــــــــــــــــــــــــه !!

پ ن 3 : دلم برای احسان خیلی خیلی تنگیده ... کجایی پسر ؟؟؟

یادمان باشد؛
آدم هایی که به جای فریاد،
سکوت می کنند ...
بالاخره روزی به جای صبر کردن،
در را باز می کنند و می روند .

 

پ ن 4 : شاید درست شدن فانتزی فنز بهترین خبری بود که تو این روزا می تونستم بشنوم ... فانتزی فنز خونه ی منه .... عــــــــــــــاشــــــــــــقـــــــــــــشــــــــــم

 

 

 

نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یه آدمایی ...

 

یه آدمـــــــــآیـــــــی هستــــــن که همـــــــیشـه نا مهربـــونـن ...

وقتــــــــی که نامهربــــونیشـــــــونو می بینـــــی

برآت عادیــــه و یه جـــوری با نامربــــــونی هاشـون مــی سـآزی ...

امــــــــــا  ادمآیــــــــــی هســتن کـــــه همـــیشه مهربـــــــونـــن ... !

ولـــی وقتـــــــــــی که نامهربــــــــــونیشونـــو می بــیـــنی ...

می شکنی !!!

 

 +مخاطب خاصی که همیشه نا مهربون بودی ... !

ولی هنوزم به نامهربونی هات عادت ندارم ...

تو همیشه و هر لحظه مرا می شکنی !!

+بفـــــهم ...

+این آپو با تمام وجودم نوشتم ...

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گشتم ... بود !

 

دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست
بگذار صادقانه بگویم

گشتم و اتفاقا بود فقط مال من نبود سخت است
ولی از اونجا که میگن عشق یعنی باشد حتی مال او می گذارم باشد

تا دیگری بگردد شاید مال او باشد
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: شنبه 4 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلتنگ برای کودکی !

 

دلتنگ کودکیم

یادش بخیر !

 
قهر میکردیم تا قیامت

و لحظه ای بعد قیامت میشد ...
 
 
 
نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دیوانه !

 

در اينه ...

دختري را ديدم ...

پريشان ...


هر چه مي گفتم تكرار مي كرد ...

و اشك ميريخت ...

خدا شفايش دهد

ديوانه بود ... !

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بی وجدان ... !

 

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!
نــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی ...
 
 
نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نامه ی بابا لنگ دراز به جودی ابوت ...

 


جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوهاو اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، مابه اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته میشویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتردوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
 
پی نوشت : دلمان برای ا  ح  س  ا  ن تنگیده بسی 
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: جمعه 3 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

اتفاق ...

 

تو بهترین اتفاق
زندگی من
خواهی بود ...
حتی اگر
هیچوقت
نیفتی...
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

میمیرم ...

 

حالا كه رفته ای ..
ساعتهــــا به این میاندیشم ؛ كه چرا زنــــده ام هنـــوز؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ..؟
خدا یادش رفته است مرا بكشــــد .،
یا تــــــو قرار استبرگردی؟!
نویسنده: ثنا ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

به این وبلاگ خوش اومدید. این وب برای مواقع ناراحتی و غمگینی شما ساخته شده. جملات و عکسای زیبا و پر محتوایی می تونید اینجا مشاهده کنید. عضو شید و شما هم مطالب و هر چی می خواین بذارین. نظر یادتون نره عزیزان.


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , negahbanshab.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM