غمگین

این روزا غمگین می بینم،می نویسم،می خندم و غمگین زندگی می کنم

آرامش

با اینکه روزهاست رفته ای اما هنوز،

آرامش چشمانت را با دنیا عوض نخواهم کرد ...

 

+ طول کشید تا بفهمم، یه دوست، چه موقع نیاز داره حرفشو چه درست چه درست، تایید کنی ... چه موقع نیاز داره، به حرفاش فقط گوش کنی. چه موقع نیاز داره واسش بگی، بگی و اون گوش کنه ... طول کشید تا بفهمم. شاید نزدیک چند سال و برای این نفهمیدن تاوان های زیادی دادم. اما بالاخره فهمیدم ... من فهمیدم. به خودم  افتخار می کنم. :)

+معتاد به صدای محشر پویا بیاتی ...

+معتاد به آهنگ های کره ای. سوپر جونیور، یوکیس، لاویا دابل اس :)

+نفس بلندی می کشم. نگاهی به صورت آشفته ی "او" می کنم. صدای دریا که طوفاتی تر از همیشه به ساحل می کوبد و سکوت شب را بر هم می زند، شنیده می شود. با صدایی آرام می پرسم:" چی شده؟ " صورت بی احساسش رنگ پریشانی گرفته. امشب من و "او" خیلی به هم نزدیک تر شده ایم. حس می کنم "او" برایم رنگ جدید گرفته است. غرور "او" برایم قابل تحسین است. می خواهم هر طور شده آرامشش را به او برگردانم. حس می کنم آن لحظه اگر بگوید با مردن من آرام می شود می میرم. با صدایی آرامتر از قبل می گویم:" می تونم کمکت کنم؟ " صدای اس ام اس گوشیش بلند می شود. بعد از خواندن اس ام اس گوشی را خاموش می کند و خیره به دریا دستش را روی دستم می گذراند:" کمتر اتفاقی باعث میشه دستای من اینطوری یخ کنه." دستانش مانند تکه های یخ سرد است. با بهت به او خیره می شوم. "او" ـی من، خیلی مغرور است. احساسی ندارد. پس چرا ؟ ... "او" چشم هایش را می بندد و می گوید:" حالم خوب نیست. آرومم کن ... "

+ یک هفته سفر، که جونم رو در میاره :))

+سامورایی :دی

+ثنا، متشکرم. نمی دونم این حرفم رو می بینی یا نه، اما، متشکرم. ازت به اندازه ی یک عمر، متشکرم.

+حس می کنم تغییر کردم. خیلی هم ...

+ ...

+کره ایاااااااااااااااااااااا :ایکس :ایکس

 

نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بدون شــــــرح ...

 

نمــی دآنـــَم چــِرآ ایــــن روز هـــآ این گونـــه شـــُده اَم ؟!

آنــقـــَدر ســَرد،

ســَرد  و بــی تـــفـــــــاوُت؟

دیــــگــر نه چیزی بـــَرایــم مهم اســـت

نه چشمانـــم، آن بــَرق همـــیشِگــــی رآ دارد ...

 

+پس از مدت ها آپ می کنم.

+به شدت احساس می کنم نیاز دارم دوباره این وب راه بیوفته.

+کجایی ؟؟ بهت نیاز دارم ... خیلیم نیاز دارم ... برگرد لعنتی ...

+ من نمی خوام یه آشغال باشم :|

+ های های گریستین، به یاد دوست ...

+ ادامه رمز داره. داستانیه که به هیچ کس هیچ ربطی نداره! داستانی از خودم. داستانی که خیلی وقت بود روی دلم مونده بود. می خواستم بگمش ... اما! نمی گفتم که نظری برنگرده ... فکری مشغول نشه ... رویی از من گرفته نشه ... و دهانی به من دشنام نده! اما حس می کنم واقعا احتیاج دارم بنویسمش، تا آروم شم! تا حداقل فکر کنم شاید کسی اونو بخونه و به حرفام گوش بده ... من فقط می نویسم برای خودم! اگه می خوای بدونی دوستت چه اشغالیه، بخونش. اگه دوست داری بدونی، باشه! بدون ... اما قول بده بعدش هیچی، حتی یک کلمه هم در موردش ازم نپرسی ... قول بده! کاری که من کردم،از نظر خیلی ها اصلـــــــــــــا چیز مهمی نیست و کار خوبی هم کردم! اما از نظر خیلی ها هم بدترین چیزه ... کثیف ترین چیز! و من کسی بودم که فکر می کردم این کار جز کثافت ترین کار هاست ... اما! خودم مجبور به انجامش شدم. هر طور دوست داری فکر کن. بعد اینکه خوندی تریپ روشن فکری برای من بر ندار که بگی آره این کار همیشگی منه! یا اینکه اصلا کار غیر عادی نکردی! تو آدم املی هستی و  هضم این چیزا واست سخته! بین دوست من! این کار از نظر من جز پست ترین کار ها بود ... تورو نمی دونم! عقایدت رو هم واسه خودت نگه دار و به عقیده ی من احترام بذار! رمزش اسم داداشمه.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
نویسنده: سنتیا ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

به این وبلاگ خوش اومدید. این وب برای مواقع ناراحتی و غمگینی شما ساخته شده. جملات و عکسای زیبا و پر محتوایی می تونید اینجا مشاهده کنید. عضو شید و شما هم مطالب و هر چی می خواین بذارین. نظر یادتون نره عزیزان.


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , negahbanshab.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM